شرح حال صالح سنگبر به قلم مرحوم صالح سنگبر !

صالح سنگبر

 

محمد ذاکری – لاتیدان : شهریور امسال دقیقا پنج سال است که «صالح سنگبر» حماسی مردشعر هرمزگان در میان ما نیست. هرچند که مرد تا وقتی بود هم گویا که در میان مانبود.
حسرت نبودن او را وقتی می توان درست منتقل کرد که او را درک کرد. هرچند می دانم که درک وجود او بی حضور او ناممکن است.کاری که با بودن اش نیز به سرانجامی در خور نرسید اما…
باشد که این یادکردها یادبودها تسکینی باشد بر غفلت خویشتن.
متن زیر را به نقل از سایت «سیاورشن» که در اواخر عمر صالح بیشترین نزدیکی روحی را با غریب آشنا داشت عینا تکرار می کنم.با سپاس از سیاورشن عزیز که همیشه پیش قدم بوده و هست
 
 
 
این مطلب ادامه دارد…

شرجی

شرح حال صالح سنگبر به قلم مرحوم صالح سنگبر !

نوشته زیر شرح حالی است که صالح سنگبر از زندگی خود نوشته و خواستار انتشار آن پس از مرگش بوده است. دوستی این نوشته را به همراه چند عکس که توسط خود صالح تهیه و انتخاب شده بودند و نیز رونوشتی از همین متن به خط و امضای صالح به من رساند.

پدرش از اهالی بندرلنگه و مادر از تبار بلوچ(شهر بمپور) بود. او در سال ۱۳۲۷ در خرمشهر پای به دنیا نهاد، ۳ ساله بود که به همراه خانواده به بندرعباس نقل مکان نمود. دبستان جاوید اولین آموزشگاه او بود. او عضو تیم والیبال مدرسه بود و پس از اتمام دبستان وارد دبیرستان ابن سینا شد. در همین سال بود که به عضویت دسته ورزشی نور درآمد. او در سن نوجوانی از آنجا که از قابلیت بالای جسمی برخوردار بود در جامعه ورزشی آن روز مطرح و چهره نمود و در سن ۱۷ سالگی به عضویت تیم منتخب استان در آمد. باشگاه امید اولین باشگاهی بود که او به عضویت آن درآمد و سپس باشگاه شعاع، تا اینکه باشگاه آرش تاسیس شد. او در این باشگاه سمت کاپیتان و مربیگری را داشت. مدتها در تیم آموزشگاههای بندرعباس در مسابقات کشوری شرکت نمود. در سال ۱۳۴۵در مسابقات قهرمان کشوری که در اهواز برگزار میشد نام او به مطبوعات کشیده شد و به باشگاههای پایتخت درصدد جذب او برآمدند.
اما او دعوتها را نپذیرفت و همچنان در باشگاه آرش به فعالیت ورزشی خود ادامه داد. او به جز فوتبال در ورزشهای شنا، دومیدانی و ژیمناستیک فعالیت داشت. در دومیدانی رکورد دار دو ۱۰۰ متر بود. او در ورزش به منش و اخلاق پهلوانی معتقد بود. پوریای ولی و جهان پهلوان تختی الگوهای او بودند.
 
در سیکل دوم دبیرستان پای به دبیرستان ششم بهمن نهاد و در رشته ادبیات ادامه تحصیل داد. در سال ۴۷ تیم نوجوانان برق را تاسیس کرد. در این سال مرگ مشکوک جهان پهلوان تختی شوک و ضربه روحی بود که به او وارد شد و او را به سمت مسائل و موضوعات سیاسی کشانید. در سال ۴۷ در حالیکه در کلاس یازده درس میخواند دبیرستان را رها نمود و به بندرانزلی رفت و به ارتش (نیروی دریایی) پیوست. در بندرانزلی عضو تیم ثابت ملوان بود. به همین خاطر از موقعیتی استثنایی برخوردار بود. از آنجائیکه روحیه او با ارتش سازگار نبود پس از چندماه از ارتش استعفا داد و به بندرعباس به سر کلاس بازگشت.
 
خانه پدری او محل تجمع روشنفکران و دوستداران کتاب بود. در سال ۴۹ به تشکیلات سیاسی ستاره سرخ که تشکیلات زیرزمینی و مخفی بود درآمد و از بنیانگذاران حرکت مارکسیستی در استان بود. در سال ۴۹ درس را رها نمود و جهت انجام ماموریت سیاسی قاچاقی به دوبی رفت و پس از اتمام ماموریت از آنجا که شنیده بود در قطر دفتر سازمان آزادیمنش فلسطین قرار دارد قاچاقی به قطر رفت و خود را به سازمان چریکی فلسطین معرفی نمود تا بدینوسیله به لبنان اعزام و به تشکیلات فلسطین به پیوندد، اما در آن شرایط سازمانهای فلسطینی در شرایط مناسبی بسر نمیبردند. سپتامبر سیاه ملک حسین چریکهای فلسطینی را از کشور خود اخراج نمود و آنها به لبنان پناهنده شدند و از نظر تدارکات در مضیقه بودند. او برای مدتی در قطر ماند تا شاید بتواند به لبنان برود. در این فاصله در باشگاه ورزشی وحده توپ میزد. تا اینکه از رفتن به لبنان ناامید شد. به ایران بازگشت. متعاقبا" در ایران دستگیر و مدت ۲ سال محکومیت گرفت. این دو سال مدتی را در زندان خرمشهر و الباقی در زندان اهواز سپری نمود. این دستگیری نقطه عطفی در زندگی او بود زیرا او عملا" در شرایطی قرار گرفته بود تا توان و نیروی خود را بیازماید. در همین دوره بود که او مبارزه مسلحانه را رد کرد و به کار سیاسی روی آورد. پس از اتمام زندان به محیط ورزشی پیوست. دسته ورزشی نخل را که آنموقع بهرنگ نام داشت تاسیس کرد. دسته ورزشی نخل که یک تیم نوجوان بود مثل تیم برق هر دو به نوبت قهرمان نوجوان استان شدند و حتی باشگاههای بزرگسالان را هم پس پشت نهادند. در سال ۱۳۵۳ اولین نفری بود که از استان هرمزگان وارد کلاس مربیگری درجه ۲ شد و اولین مربی آموزش دیده استان گردید. در سال ۵۴ برای دومین بار دستگیر شد. اینبار زندان هادی آباد شیراز زندان او بود. به عنوان متهم ردیف اول ۱۰ سال حبس گرفت. این زندان برای او زندان پرباری بود. او در این فرصت توانست خود را از نظر تئوریک غنی سازد و در سال ۵۷ همراه با اوج گیری انقلاب از زندان بیرون آمد و به صف مبارزین پیوست. با تشکیل سندیکای ورزشکاران استان او ریاست سندیکا را از طریق آراء ورزشکاران بدست آورد. مدت ۱ سال و نیم در این سمت انجام وظیفه نمود. متاسفانه از آنجائیکه ممنوع الاستخدام در کارهای دولتی بود به شغل آزاد رو آورد و مدتی به کار مهرسازی و آرایشگری پرداخت. او آرایشگری را در زندان آموخته بود و دیپلم خود را در زندان اخذ کرد. در سال ۱۳۵۹ ازدواج نمود که حاصل این ازدواج چهارفرزند بنامهای نظام(پسر)، مریم، ثمین و صدیقه میباشد.
 
خاطر مشکلات روحی و جفای زمانه به اعتیاد روی آورد. او بارها مبادرت به ترک اعتیاد نمود تا اینکه در سال ۱۳۷۶ پس از ترک مواد مخدر با انجمن معتادان گمنام آشنا شد. به همین خاطر سفری به تهران داشت تا از نزدیک با انجمن و راهکارهای او آشنا شود . پس از آموزش یک هفته ای از راهکارهای انجمن به بندرعباس بازگشت  و پیام انجمن را به معتادان رسانید و اولین هسته انجمن را در این استان پایه گذاری کرد. ناگفته نماند که در سال ۱۳۶۵ پس از ترک اعتیاد به جبهه رفت. در شهر فاو عراق مسئول ۹۰ بسیجی را بعهده داشت که ماموریت دفاع از خور عبدالله را به عهده داشتند. در همین سالها بود که او به سمت عرفان گرایش پیدا کرد. سیرو سلوکی در خانقاهها نمود و وارد عالم شاعری شد. ابتدا به شعرهای فارسی میپرداخت اما در ادامه به بومی سرایی روی آورد.

حاصل کار هنری او بومی سروده ای بنام یادتن میباشد که نقطه عطفی در هنر هرمزگان شناخته میشود و با استقبال عمومی روبرو شد و باز ترانه سرایی هم جزیی از کارهای او بود که در این رابطه بخشی از کارهای او را ناصر عبدالهی و عیسی بلوچستانی اجرا نمودند. او با نشریات ندای هرمزگان و ارمغان بندر همکاری داشت. در اجتماعات دانشجویی شعر خوانی میکرد و در میتینگ های سیاسی ایضا". اما کهولت سن، پیری زودرس، ضعف شدید بینایی و بیکاری و بی پولی روح او را شدیدا" میازرد. او از نظر اقتصادی یک ورشکسته بتمام معنی بود. در ایام پیری مزه ناگوار فقر و بیپولی را با تمام وجودش احساس میکرد. فرزندانش بزرگ شده و مطالباتی بحق داشتند. از سویی او در ناتوانی مالی شدیدی به سر میبرد تا جائیکه دخترش را در دانشگاه آزاد قبول شده بود بعلت فقر مادی نتوانست او را حمایت کرده و به دانشگاه بفرستد.

او احساس میکرد به زن و فرزندان خود بسیار ستم نموده است و نتوانسته پدری شایسته برای آنها باشد. اگر در فعالیتهای اجتماعی و هنری خود موفق بود در زندگی خانواده هیچ توفیقی را برای خود متصور نبود.

او که عمری چون پازل بهم ریخته بن بستها را تک به تک سرک کشیده بود خود را در اوج ناتوانی احساس می کند. این هم از بازیهای روزگار است.

(بخشی از بیوگرافی که احتمالا"در این جا قید نشده در مصاحبه با نشریه ندای هرمزگان چاپ شده است، بخشی از نوشته ها در نشریه گامرون چاپ شده است)

–        در مورد اعتیاد و اختلال شخصیتی و پارانوئید- اسکینزفرنی

–        دوران نوجوانی- جوانی- بزرگسالی

–        ارتباط با همسر

–        شخصیت همسر

صالح سنگبر
 

              منبع : شرجی

2 دیدگاه

FOLLOW PAGE JOIN CHANNEL